کیان رحیمی پور آذرنیاییکیان رحیمی پور آذرنیایی، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 2 روز سن داره

کوچولوی خواستنی من

بابا محمد سرخ شده

بابا اینجوری نگووووووووووووووووووووووووووووو آخه این همه چیز من چیز آخه چیز شد من چیزه والا نمی دونم چی بگم  هیچی نمی تونم بگم آخه الان دستم بنده یعنی دستم نه هااا زیر بغلم بنده یعنی مامانی همچین هندونه گذاشت این زیر بغل من که من اصلا فکر نکنم حالا حالا ها خالی بشه دیگه همین دیگه با تشکر از شما ...
28 ارديبهشت 1390

هفته سی و سوم

پسر نازم عزیز دل مامان دیروز چهارمین سالگرد ازدواج من و پدرت بود می خواهم این را بدانی که من و پدرت زندگیمان را در اوج و بهبوهه ی جوانی با عشق و علاقه و انگیزه فراوان شروع کردیم... تمام سختی ها را تا به امروز به دلگرمی هم و پشتوانه عشق محکممان پشت سرگذاشتیم و برای داشتن زندگی بهتر و بهتر خیلی تلاش کردیم با ساده ترین امکانات بهترین و شیرین ترین لحظه ها در کنار هم ساختیم و از بودن در کنار هم لذت بردیم و از روزی که خداوند تو نازنینم را در کنار این عشق به زندگیمان هدیه کرد و تو در وجودم جوانه زدی شیرینی زندگیمان هزاران برابر گردیده ما دیروز سالگرد باشکوهی رو جشن گرفتیم چون انتظار بدنیا اومدن تو کوچولوی خواس...
28 ارديبهشت 1390

بابا محمد

سلام سلام ۱۰۰ سلام جوجویه من نی نی من مامانی زرنگی کرده از من جلوتر مشغول شده وگرنه من که کم نمیارم    جلوتر میومدم و میگفتم دوووووست دارم شنیدم پسری گل پسری قند عسلی ماله منی شکل منی دوردونمییییی راس میگن . ماله منی جوجویه منی . بابایی زود بیا که دلم واست یه کوچولو شده . می خوام گازت بگیرم جاش بمونه ۲ تایی به جاش بخندیم پس دیگه سفارش نمی کنم داری میای سره راهت ۲ تا هم نون بخر صبحونه بخوریم منتظرم. ...
28 ارديبهشت 1390

انتظار

سلام فرشته ی مامان . پسر گلم این روزا دیگه حسابی بزرگ شدی و تقریبا تموم شکم مامانی و پر کردی انقدر بزرگ شدی که دیگه مثل قبل نمیتونی تو شیکم مامانی ورجه وورجه کنی ووروجک من. وقتی هم که راه میرم شبیه پنگوئنا میشم و باباییت ادای من و در میاره و حسابی می خندیم... یه اتاق خیلی خوشگل واست چیدیم با یه عالمه اسباب بازی و منتظریم تو کوچولوی نازمون به دنیا بیای و باهاشون بازی کنی اتاقت فقط خودتو کم داره کوچولوی من یه عالمه هم لباس کوچولوی خوشگل خریدیم که دلم ضعف میره تو تنت ببینمشون میبوسمت عزیزم و بی صبرانه منتظر بدنیا اومدنت هستم تا کلی باهم بگیم بخندیم وبازی کنیم دوستت دارم   ...
22 ارديبهشت 1390

دوستای پسرم که منتظر بازی باهاشن

سلام بابایی  خوبی ... خوشی ... سلامتی ... جوجوی من انا دوستاتن . منتظرن تا بیایی و باهاشون بازی کنی . مخصوصا پووه و ببری ... اینا از همشون بیشتر منتظرن منم که دیگه نگووووووووووووووووووووووووووووووووووووووو همینجوی مازالاخو گرفتم دستم یه گوشه نشستم دارم حسرت می خورم که باهات بازی کنم زوووووووووووووووووووووووووووووود بیاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا   ...
13 ارديبهشت 1390

تلگراف از طرف نی نی برای بابایی دوست داشتنی

پدر همون کسی هست که لرزش دستش دیگه چیزی از چای توی استکان باقی نگذاشته ... ولی بهت میگه به من تکیه کن و تو انگار کوه رو پشتت داری... فدای مهربونیات بابایی ، خیلی دوست دارم... این تلگراف و نی نی داد به مامانی تا به دست بابایی برسونم ...
12 ارديبهشت 1390

دلتنگی

سلام پسرممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممم خیلی دلم برات تنگ شده بوووووووود باباییییییییییییییییییییییی . خیلی خیلی معذرت میخوام که نبوووووودم . قول میدم دیگه اینجووووری نرم . البته اگه زمان و خدا باهام یار باشه . بابایی بدجوری منتظرم . خیلی خیلی دلم میخواد بغلت کنم . دوست دارم .... دارم میام پیشت
12 ارديبهشت 1390

مازالاخ

سلام پسرم آقا ببخشید من مزاحم میشم . ولی یک مطلبی بود میخواستم باهات در جریان بزارم بابایی یه چند وقتی تو شیکم مامانی بدجوری مثل مازالاخ می چرخی خواستم ببینم اگه مشکلی هست با بابایی در میون بزار راستی یادم رفت بهت بگم مزالاخ نوعی فرفره چوبی است که اسباب بازی آذربایجان هست و این اسباب بازی یکی از وسائل مورد علاقه بابایی  بوده ، هست و خواهد بود تو زود بیا من یدونه برای تو خریدم که ٢ تایی با هم باهاش بازی کنیم ٣ بار من میندازم ١ بار تو ... فکر کنم ایجوری عادلانه تره پسر مازالاخ من فعلا خدافظیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی منتظرتم
10 ارديبهشت 1390
1